سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و به سوی محبّتت، راهی آسان برایم بگشا که بدان، برایم خیر دنیا و آخرت را کامل گردانی . [امام سجّاد علیه السلام ـ در دعا ـ]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :14
کل بازدید :149460
تعداد کل یاداشته ها : 101
103/2/29
7:28 ص
موسیقی
در ساعت 30/19 دقیقه سه شنبه هفتم مهرماه 1360 (بعد از عملیات ثامن‌الائمه) یک?فروند هواپیمای سی-130 از اهواز به مقصد تهران در حرکت بود تا بدن پاک و مطهر شهدا?را به خانواده‌هایشان و مجروحین عزیز جنگ را به بیمارستانها برساند، که در منطقه?کهریزک تهران دچار سانحه شد و سقوط کرد. از جمله شهدای این سانحه تیمسار سرلشکر?شهید ولی الله فلاحی (جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سرتیپ شهید موسی نامجو (وزیر?دفاع)، سرتیپ خلبان شهید جواد فکوری (مشاور جانشین رئیس ستاد مشترک آجا)، سردار?سرلشکر پاسدار شهید یوسف کلاهدوز (قائم مقام فرماندهی کل سپاه) و سردار سرلشکر?پاسدار شهید سید محمد علی جهان‌آرا (فرمانده سپاه خرمشهر) بودند. شهید سید محمد علی?جهان‌آرا پس از سالها مبارزه، تلاش و فداکاری خالصانه در سخت‌ترین شرایط، به آرزوی?دیرین خود رسید و به شرف شهادت نایل آمد?

  
  

عشق یعنی...

السلام ای خاکریز جبهه‌ها
نام سبز تو عزیز جبهه‌ها
السلام ای آتش خمپاره‌ها
السلام ای جسم پاره پاره‌ها
السلام ای عشق‌بازان صبور
السلام ای خاک گرم بدر و هور
روی خاک لاله‌ها پرپر شدند
بچه‌های کاروان بی‌سر شدند
نام تو پر شور از نام شهید
سبز شد گام تو با گام شهید
آه اینجا خاک تو از یاد رفت
لحظه‌های پاک تو از یاد رفت
ما که غرق زندگانی بوده‌ایم
دور از بحر معانی بوده‌ایم
ما فقط بر سینه و سر می‌زنیم
کاش روزی تا خدا پر می‌زدیم
ما کجا آن خاک نورانی کجا
ما کجا آن دشت روحانی کجا
ما کجا و خیمة صحرا کجا
ما کجا و گریة شبها کجا؟
می‌شود تا آسمان‌ها پر کشید
می شود آیا شهادت را خرید؟
می‌شود با هر شقایق راز گفت
بال و پر وا کرد و از پرواز گفت؟
می‌شود آیا دوباره مست شد
بار دیگر بی‌سر و بی‌دست شد
کاش می شد داغ‌ها را یاد کرد
نام سرخ لاله را فریاد کرد
ای خدا این خفته را بیدار کن
لحظه‌ای از عشق برخودار کن
عشق بیدار است پس بیدار شو
با شهیدان خدایی یار شو
آنچه می‌بینید هرگز عشق نیست
حال می‌گویم برایت عشق‌ چیست
عشق یعنی « حاج همت »، « باکری »
عشق یعنی « رستگار » و « باقری »
عشق یعنی « قاسم دهقان » ما
عشق یعنی « مصطفی چمران » ما
عشق یعنی پر زدن با « بردبار »
« مصطفی گلگون » ما شد روی دار
عشق یعنی چون « علمدار » شهید
عشق یعنی مثل « عمار » شهید
عشق یعنی مثل « خوش سیرت‌» شدن
رهسپار وادی غربت شدن
عشق یعنی مثل « طوقانی » شدن
موج ناآرام و طوفانی شدن


87/6/9::: 12:19 ع
نظر()
  
  
شب جمعه
و مردی در کنار محراب مسجد عشق (جمکران)
«یا غیاث المستغیثین»
بغضی بود که در گلو می‌شکست
صدای هق هق گریه‌های مرد و شانه‌های لرزانش
مرا متوجه او ساخت
پس از اتمام دعا کنارش نشستم
معصومیت نگاه او و چهره من در مردمک چشمانش
ناگهان تمام وجودم لرزید
با دیدن کتاب حافظ
گفت: «برایم فال بگیر.»
و خواجه قرعه فال را به نام او انداخت
«خرم آن روز کزین منزل ویران بروم.»
و حالا زمزم اشک بود که غربتش را فریاد می‌زد.
چند ساعت بعد عازم رفتن شد
پرسیدم: «نامت چیست؟»
گفت: «مهره‌ای گم شده در صفحه شطرنج الهی»
دو سال گذشت
اما طنین صدایش در ذهنم بود.
بار دیگر
او را در محفل عاشقان مولا یافتم.
نامش را پرسیدم.
گفتند: «سیدی از عاشقان سلسله ولایت است.»
در تکرار مکرر آن محفل
شبی از شبها به اصرار دوستان فقط برای دل او سروده‌ای را خواندم
او برعکس سجاده‌نشینان خانقاهی بود که دعوت به حق را با دعوت خود اشتباه گرفته بودند.
ای کاش من مرید این یل پهنه عرفان و عشق حق بودم.
او را دوست داشتم بدون اینکه حتی نامش را بدانم.
سرانجام از این منزل ویران رخت بربست.
و من تازه فهمیدم که چه پربار بود‏, این نخل تنومند و سر به زیر

منبع: همسفر خورشید عشق

  
  

به نماز سید که نگاه می‌کردم،
ملائک را می‌دیدم که در صفوف زیبای خویش او را به نظاره نشسته‌اند.
رو به قبله ایستادم. اما دلم هنوز در پی تعلقات بود.
گفتم: «نمی‌دانم‏, چرا من همیشه هنگام اقامه نماز حواسم پرت است.»
به چشمانم خیره شد.
«مواظب باش! کسی که سرنماز حواسش جمع نباشد، در زندگی نیز حواسش اصلاً جمع نخواهد شد.»

گفت و رفت.
اما من مدتها در فکر ارتباط میان نماز و زندگی بودم.
«نماز مهمترین چیز است، نمازت را با توجه بخوان» (1). بار دیگر خواندم, اما نماز سید مرتضی چیز دیگری بود.
1- ا
ز سخنان سید مرتضی آوینی


  
  

میگویند:پشت لباس خاکی اش نوشته بود میروم تا انتقام سیلی مادر رابگیرم رفت وبا صورتی کبود به شهادت رسید.

می گت:می خواهم چون مولایم حسین بی سر و ارد بهشت شوم شهید که شد سر نداشت.

تعریف میکردند:چشمانش دنبال لب تشنه ای بود که آب برساند .سقایی می کرد.جنازه اش را که آوردند دست نداشت.

آری اگر عاشق از معشوق رنگ نگیرد در عشق خود صادق نیست.

میگویند...

 


86/12/6::: 10:4 ص
نظر()
  
  

Go to fullsize imageآخرین دیدار:

مادرش میگوید:وقتی آخرین بار بدرقه‌اش کردم ناگهان یاد امام حسین و بدرقه حضرت علی‌اکبر افتادم که چطور امام حسین با حسرت به قامت فرزندش نگاه می‌کرد. به خودم گفتم توکل بر خدا. همیشه خودم را آماده چنین روزی کرده بودم. چون گاهی می‌شد که هر سه پسرم با هم منطقه بودند...
ناخن های نرگس را گرفت میگفت ببین پدر سوخته چقدر شیرین شده داره خودشو لوس میکنه!

***

گفتند برای دیدار امام وقت گرفتیم.در حالی که چشمانش پر از اشک شده یود گفت :شما بروید من نمی آیم بیایم به امام بگویم چکار کردم ؟برای شناسای از سنگر بیرون رفت.گفت محمد برو دوربینم رو بیار محمد رفت ولی یادش افتاد دوربین که همیشه گردنش هست پس چرا؟صدای انفجار ریگهای فکه را در هوا میخکوب میکند غلام حسین شرط غلامی اش را خیلی خوب به جا آورد وآرام در آغوش ملائک بالا برده میشود وقتی از روی زمین نگاهش میکنم هر لحظه کوچک و کوچکتر میشودوناگهان از نظرم ناپدید میشود اوبالا رفت ولی ما همچنان...


86/12/6::: 9:47 ص
نظر()
  
  
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >