میزان باور هر کسی از کیفیت و نوع اعمالش پیداست.
19 آذر ماه 1338 – روستای هشتجین خلخال
سید قرآن را باز کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم. الم/ الله لا اله الا هو الحی القیوم...(سوره آل عمران)
نامش را عمران گذاشتند.
*مطالعه خوبی داشت و توی سنگر و چادرش کتاب های زیادی داشت.
*در کارهای جمعی خود را کوچکترین فرد در نظر می گرفت، در شستن ظروف و... پیشقدم بود و در مسائل گردان حتی الامکان سعی می کرد با نیروهایش مشورت کند.
در این لحظه برادر عبدالله گفت: " همه برادرها بلند بگویند یا مهدی"
وقتی چند بار در آن تاریکی شب صدای یا مهدی بلند شد، یکی از دوشکاها که خیلی شلیک می کرد، خاموش شد! بچه ها روحیه گرفتند...
*از وقتی که امام گفت:جزایر مجنون باید حفظ شود،عبدالله دیگر سر از پا نمی شناخت.
اولین مشق آسمانی ام،پرواز...
9 اسفند 1362،عملیات خیبر،منطقه طلائیه
گردان حبیب بن مظاهر(ع)به محاصره دشمن می افتد وهلیکوپترهای دشمن روی پل طلائیه رزمندگان را به رگبار می بندد. فرمانده زخمی می شود ولی با همان حال الله اکبر گویان نیروهایش را به پیشروی خواند،گردان پیشروی کرد،اما وقتی مجبور به عقب نشینی شد دیگر اثری از فرمانده عبدالله نبود وهنوز هم که هنوز است زهرائی است.
جزیره،مجنونی را که دوست داشت او را عبدالله صدا بزنند در خود جای داد.
عبدالله تو تبرکت را گرفتی ومن هنوز منتظرم...
به اطلاع می رساند: مسابقه کتابخوانی تحت عنوان خاک های نرم کوشک،روز سه شنبه مورخه 25-1-88 ساعت 13-12در مسجد دانشگاه محقق اردبیلی برگزار می گردد.
خسته ام ،ماندن طاقتی میخواهد که من ندارم ...کاش اتفاقی می افتاد ،این روزها چقدر به فرزندم فکر میکنم ،به پسر یا دختری که هنوز نیامده دلبسته شده ام..اگر نبودم اسمش را بگذارید مهدی به یاد آرزویی که داشتم.
رفت .گفت این راه رفتنی است حتی بدون دست حتی...مرد خندید ورفت...حاجی چه خوب ادای امانت کردی بخشیدی به بخشنده ترین عالم ،حاجی وقتی همراه همیشگی ات در کنارت جای گرفت چه حالی داشتی خوشحال بودی مثل همیشه میخندیدی حاج احمد تورا وتو اورا همراهی کردچطور خواستید که خدا اجابتتان کرد .به ماهم بیاموزید چطور میشود پرواز را آموخت...علمدار دستمان را بگیر نگذار در باتلاق ولجن روز مرگی غرق شویم دعایمان کن خدا مارا نیز از ظلمات نفس نجاتمان دهدوبپذیردمان .لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
وقتی از کانال که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند می داده اند بگذری به فرمانده خواهی رسید به علمدار .اورا از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت،چه میگویم چهره ریزنقش وخنده های دلنشینش نشانه بهتری است ،مواظب باش ...آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم می کنی اگر کسی او را نمی شناخت هرگز باور نمی کرد که با فرمانده لشکر مقدس امام حسین (ع) رو به روست.انانکه در باره او سخن گفته اند بر دوخصلت بیش از فضائل وی تاکید کرده اند:شجاعت وتدبیر
عالم محضر خداست وحاج حسین کسی نبود که لحظه ای از این حضور غفلت داشته باشد
گردان غواصی اسم خاصی نداشت هرکس یه چیزی میگفت،یکی گفت بگذاریم حضرت یونس.گفت همین خوبه ،ماهم مثل حضرت یونس در دل آب از خدا میخواهیم که مارا از تاریکی نفسمان نجات بدهد....
تو او را خراب کردی،
خدایا، به هر که و به هرچه دل بستم،
تو دلم را شکستی،
عشق هر کسی را که به دل گرفتم،
تو قرار از من گرفتی،
هر کجا خواستم دل مضطرب و دردمندم را آرامش دهم،
در سایه امیدی، و به خاطر آرزویی،
برای دلم امنیتی به وجود آورم،
تو یکباره همه را برهم زدی،
و در طوفان های وحشتزای حوادث رهایم کردی،
تا هیچ آرزویی در دل نپرورم
هیچ وقت آرامش و امنیتی در دل خود احساس نکنم...
تو این چنین کردی تا به غیر از تو محبوبی نگیرم
و به جز تو آرزویی نداشته باشم،
و جز تو به چیزی یا به کسی امید نبندم،
و جز در سایه توکل به تو، آرامش و امنیت احساس نکنم...
خدایا ترا بر همه این نعمتها شکر می کنم."
شهید چمران
تردید ندارم توآنچه را که در قنوت نمازت خواندی باشهادت تفسیر کردی
وبه آنچه که با اشک چشمانت در غربت لحظه ها خواستی رسیدی
واینک در کنار معشوقت لبخند به لب داری
واز تفسیر جانبازیهایت خوشحالی
وبه ماهم بیاموز که در دل شب چه نجوا کردی
ودر جهه های حق چه زمزمه نمودی
وبه ماهم بیاموز عشق را
صداقت را صداقت در عشق را
ترس را ،آری! ترس دوری ترس ندیدن را
به ماهم بیاموز شوق دیداررا
بیاموز که چگونه میشود دراوج آسمانها خاکی بود
دستمان را بگیر وبگذار قسم بخوریم به خون
به خون عاشقان حقیقی عشق
به خون ریخته در خاک پاک جبهه
تابترسیم از دور ماندن
از تنهاشدن..............
تردید ندارم توآنچه را که در قنوت نمازت خواندی باشهادت تفسیر کردی
وبه آنچه که با اشک چشمانت در غربت لحظه ها خواستی رسیدی
واینک در کنار معشوقت لبخند به لب داری
واز تفسیر جانبازیهایت خوشحالی
وبه ماهم بیاموز که در دل شب چه نجوا کردی
ودر جهه های حق چه زمزمه نمودی
وبه ماهم بیاموز عشق را
صداقت را صداقت در عشق را
ترس را ،آری! ترس دوری ترس ندیدن را
به ماهم بیاموز شوق دیداررا
بیاموز که چگونه میشود دراوج آسمانها خاکی بود
دستمان را بگیر وبگذار قسم بخوریم به خون
به خون عاشقان حقیقی عشق
به خون ریخته در خاک پاک جبهه
تابترسیم از دور ماندن
از تنهاشدن..............
ای شقایق های آتش گرفته دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را به خود دارد آیا آن روز خواهد رسید که بلبلی در وصف ما سرود شهادت بسراید؟
نا امید مباش که تو را نیز عاشورایی است وکربلایی که تشنه خون توست.......................