...
از دست داده بودند و فریاد کنان غرق می شدند و کسی در این میان کمکی نمی توانست بکند بالاخره به ان طرف اروند رود یعنی خاک عراق رسیدیم و از قائق ها پیاده شدیم
وای خدا،پشت سنگر عراقی پر از جنازه بود.جنازه و اسلحه و چراغ قوه توجه همه رابه خود جلب نموده بود
وای خدا،آنها به دست چه کسانی مرده بودند آیا بغیر از ما کسی هم به طرف آنها شلیک کرده بود گیج شدم ترسیدم وای خدا،چیکار کردیم،چه کردیم آنها چه کسی هستند و ما چه کسی
فکرم مغشوش شده بود و سرم درد می کرد یک انفجار قوی مرا از فکرهای مشوش بیرون آورد...