«من آموزش جنگ های چریکی دیده ام، حضورم آنجا مؤثرتر است، که امام(ره) هم استقبال می کند. محمود برگشت مشهد تا مقدمات سفر به کردستان را فراهم کند که ماجرای طبس پیش آمد و او عازم آنجا شد. بعد که از طبس برگشت، پرسیدم؛ چه خبر؟ محمود گفت: پدر، در طبس، خدا زودتر از ما عملیات را شروع کرد! مقداری هم از آن شن ها آورده بود. همیشه می گفت: این شن ها سربازان خدا هستند! بعد هم در شرایطی عازم کردستان شد که خبر آوردند کومه له ها، سرچند تا از بچه های سپاه اصفهان را بریده اند. باورتان می شود؛ رفت کردستان و ما یک سال از او هیچ خبری نداشتیم.»