سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت گمشده مؤمن است، پس باید آن را بطلبد؛ حتی اگر در دست شروران باشد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :76
بازدید دیروز :4
کل بازدید :151244
تعداد کل یاداشته ها : 101
103/9/8
8:53 ص
موسیقی

 

گریه بر مردی که نیست

هفت روز است که زمین را آفریده اند. هفت روز است که زمین را شخم می زنیم .همه گندم های ممنوعه را کاشتیم و جاودانگی نرویید.

همه ی دانه های پنهان در جیب هایمان را کاشتیم و میوه ی نهال هیچ کدامشان طعم سیب نیمه کاره را نداد. غروب هفتم است. غروبی که فهمیده ایم این خاک " موات " است و این زمین مرده استعداد رویش هیچ چیز را ندارد.

·         امشب ، هفتمین شب است . شب نا امیدی از خاک . شب دل بستن به آب ! و خبر ساده و کوتاه است : "آب را بسته اند ! "

خسته از هفت روز چنگ زدن در خاک ، به خیمه می رسیم . خبر می رسد خبر ساده و کوتاه است: " آب را بسته اند !". بی طاقتیم . بی تاب . لب های ترک خورده . زبان ها به کام چسبیده . یکی می گوید: "الهه ی آب ها !رحمت !" یکی می نالد: "خدای دریاها !ابر! " کسی می خواند : "فرشته های نزول ! باران ! " آهسته زیر لب می گوییم :"یا قمر بنی هاشم ! "

همه بر می گردند . ناگهان حیرت زده به ما خیره می شوند همه آنهایی که ارتباط این اسم با آب را نمی دانند ! ته کوزه ها را می تکانیم . مشک ها را می فشریم . دریغ از قطره ای . شکم هارا برهنه می کنیم . می چسبانیم به خاکی که می گویند روزی خیمه ی سقا بوده است تا له له مان شاید فرو کش کند .ایستاده اند ، حیرت زده ، خیره به ما ، همه ی آنهایی که ارتباط این خیمه را با آب نمی دانند!

·         امشب ، هفتمین شب است . شب دل بستن به عشق و خبر ساده و کوتاه است : عشق را ، پوچ کرده اند . عشق دروغ شده است . کوچک. در ابعاد و اندامی حقیر که نمی شود آن را شناخت .شناسنامه ای دارد و سن و حتی قیافه.

ما خودمان را چسبانده ایم به خنکای کف خیمه سقا که می گویند عشق را می شناسد و می تواند آن را باز آورد و صدا می زنیم : "یا ابا فضل " وحیرت می کنند همه ی آنها که ارتباط این لقب را با عشق نمی دانند !

·         امشب هفتمین شب است . ما رسیده ایم ، خسته از هفت روز تنهایی و حقارت ، پی قهرمان می گردیم و خبر ساده وکوتاه است : "قهرمانی مرده است ". فقط روئین تنان خیالی مانده اند . تهمتنان افسانه ای . پروردگار سیمرغ های اساطیری . دست می کشیم به عمود خیمه و می گوییم : " یا ابالفضل علمدار " . می دانیم چیزی مثل یک علم که هیچ وقت بر زمین نمانده است ، دستمان را می گیرد . مردی که افسانه و اساطیر نیست .

·         امشب شب عجیبی است . شب عطش . هر کف دست که از آب پر می کنیم ، " ماه بنی هاشم " در آن می لرزد . آب از لای انگشتانمان سر می خورد و فرو می ریزد .باز کفی دستی از آب و آب فرو می ریزد. کنار نهر ،تشنه مانده ایم و آب امشب سر جرعه شدن ندارد . منتظر قدم های توست و منتظر تصویر عشق . امشب تنها امیدی که برای سیراب شدن هست مشکی است که باید پاره شود و آبش بریزد روی خون دست بریده ای و دندانی و چشمی . وگرنه همه قهرمانان را آب برده است و هیچ نیاورده اندو نمانده اند.

·         امشب هفتمین شب است . شب عطش. وما بد جوری به تو نیاز داریم .نه به شمعی که در سقاخانه ای رو به روی تمثالت بگذاریم . نه به سبزی خوردن های سفره ای که لابد سمبل ردای تواند. نه! ما امشب به قامت رشید خودت نیاز داریم ! خود خودت ! به دست هایت که باز علم بگیرند . به بازوانت که تکیه گاه شوند . به گریه ات پیش حسین (ع) به این که بگویی : " جان برادر دیگر طاقت ندارم بگذار بروم " . به رفتنت . به رسیدنت به نهر آب . به کف آب پر کردنت . به تصویر عشق دیدنت . به آب خالی کردنت . به مشک پر کردنت . به دست های قلم شده . به چشم های خون الود . به مشک تیر خورده . به آن کمر که پیش پای تو بشکند. ما امشب به همه این هانیاز مندیم . چون امشب شب عطش است . مشک های آب هستند . دریاها موج می زنند ولی امشب ، شب عطش است وما به مشکی نیاز داریم که با دندان گرفته باشند و تیر بخورد . قحطی عشق است. بگو به برادر که عمود خیمه ات را برندارد . بگو که می خواهیم برویم سر به عمود بگذاریم وتمام دلتنگی هامان را برای قامت " مردی که نیست " گریه کنیم.

 

 


89/9/24::: 2:36 ع
نظر()