سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند ـ عزّوجلّ ـ، پایبندی به برادریِ دیرین را دوست می دارد . پس بر آن، مداومت کنید . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :13
بازدید دیروز :4
کل بازدید :151181
تعداد کل یاداشته ها : 101
103/9/8
4:34 ص
موسیقی

برادر!عیدت مبارک

غدیر بود .رفتیم پیشانی اباذر را ببوسیم وبگوییم :"برادر!عیدت مبارک " پیشانیش از آفتاب ربذه سوخته بود!!

خواستیم دست های میثم را بگیریم وبگوییم "سپاس خدای را که ما را از متمسکین به ولایت امیرالمومنین قرار داد "دست هایش را قطع کرده بودند!!

گفتیم: "یک سیدی بیابیم و عیدی بگیریم " سیدی! کسی از بنی هاشم. جسدهاشان ذرز لای دیوارها شده بود و چاه ها از حضور پیکرهای بی سرشان پر بود! زندانی دخمه های تاریک بودند وغل های گران بر پا ،در کنج زندان ها نماز می خواندند.

فقط همین نبود که میان بیابان بایستد،رفتگان را بخواند که برگردند وصبر کند تا ماندگان برسند. فقط همین نبود که منبری از جهاز شتران بسازد و بالا رود ،صدایش کند و دستش را بالا بگیرد ،فقط گفتن جمله کوتاه "علی مولاست "نبود. کار اصلا اینقدرها ساده نبود. فصل اتمام نعمت، فصل بلوغ رسالت .فصل سختی بود.

بیعت با " علی " مصافحه ای ساده نبود. مصافحه با همه ی رنج هایی بود که برای ایستادن پشت سر این واژ ه ی سه حرفی باید کشید.ایستادن پشت سر واژه ای سه حرفی که در حق ،سخت گیر بود. این روزها ولی همه چیز آسان شده است.این روزها "علی مولاست" تکه کلامی معمولی و راحت است.

اگر راحت میشود به همه تیرک های توی بزرگراه تراکت سال امیرالمومنین زد و روی تابلوهای تبلیغاتی با انواع خط ها نوشت "علی"! ،اگر خیلی راحت وزیاد و پشت سرهم میشود این کلمه را تکرار کرد و تکرار،حتما جایی از راه را اشتباه آمده ایم. شاید فقط با اسم باخط بی جان مصافحه کرده ایم وگرنه با او؟!...کار حتما سخت بود ،صبوری بی پایان برحق،تاب آوردن عتاب هایش حتما سخت بود.

ان مرد ناشناس که دیروز کوزه ی آب زنی را آورد،صورتش را روی اتش تنور گرفته" بجچش !این عذاذب کسی است که از حال بیوه زنان و یتیمان غافل شده ". آن مرد ناشناس سر بر دیوار نیمه خرابی در دل شب دارد و می گرید: آه از این ره توشه کم،آه از این راه دراز. وما بی آنکه بشناسیمش ،همین نزدیکی ها جایی نشسته ایم و تمرین میکنیم که با نامش شعر گوییم، خط بنویسیم، آواز خوانیم و حتی دم بگیریم و از خود بیخود شویم .

عجیب است !مرد هنوز هم " مرد ناشناس " است.

به ابن سکیت گفتیم"علی".هیچ نگفت، نگاهمان کرد و گریست . زبانش را بریده بودن!!


89/8/22::: 9:31 ع
نظر()