خسته ام ،ماندن طاقتی میخواهد که من ندارم ...کاش اتفاقی می افتاد ،این روزها چقدر به فرزندم فکر میکنم ،به پسر یا دختری که هنوز نیامده دلبسته شده ام..اگر نبودم اسمش را بگذارید مهدی به یاد آرزویی که داشتم.
رفت .گفت این راه رفتنی است حتی بدون دست حتی...مرد خندید ورفت...حاجی چه خوب ادای امانت کردی بخشیدی به بخشنده ترین عالم ،حاجی وقتی همراه همیشگی ات در کنارت جای گرفت چه حالی داشتی خوشحال بودی مثل همیشه میخندیدی حاج احمد تورا وتو اورا همراهی کردچطور خواستید که خدا اجابتتان کرد .به ماهم بیاموزید چطور میشود پرواز را آموخت...علمدار دستمان را بگیر نگذار در باتلاق ولجن روز مرگی غرق شویم دعایمان کن خدا مارا نیز از ظلمات نفس نجاتمان دهدوبپذیردمان .لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین
وقتی از کانال که سنگرهای دشمن را به یکدیگر پیوند می داده اند بگذری به فرمانده خواهی رسید به علمدار .اورا از آستین خالی دست راستش خواهی شناخت،چه میگویم چهره ریزنقش وخنده های دلنشینش نشانه بهتری است ،مواظب باش ...آن همه متواضع است که او را در میان همراهانش گم می کنی اگر کسی او را نمی شناخت هرگز باور نمی کرد که با فرمانده لشکر مقدس امام حسین (ع) رو به روست.انانکه در باره او سخن گفته اند بر دوخصلت بیش از فضائل وی تاکید کرده اند:شجاعت وتدبیر
عالم محضر خداست وحاج حسین کسی نبود که لحظه ای از این حضور غفلت داشته باشد
گردان غواصی اسم خاصی نداشت هرکس یه چیزی میگفت،یکی گفت بگذاریم حضرت یونس.گفت همین خوبه ،ماهم مثل حضرت یونس در دل آب از خدا میخواهیم که مارا از تاریکی نفسمان نجات بدهد....